رمان شب های روشن (شب های سپید)
رمان شب های روشن (شب های سپید)
داستان کتاب شب های روشن درباره مردی ناشناس است که از زاویه دید اول شخص حکایت ملاقاتش با زنی به اسم ناستنکا در خیابانی در پترزبورگ را بازگو میکند. داستان کتاب شب های روشن، داستان ۵ شب و ۱ روز است که فقط بخش آخر در روشنای صبح رخ می دهد و مابقی داستان در شبهایی تعریف می شود که ملاقات بین مرد ناشناس و ناستنکا رخ می دهد و راوی توانایی زیستن در روشنای روز را به مدد عشق بازیافته است.
راوی این داستان هم مانند بسیاری از داستانهای نویسنده شبح بدون نامی است که در سیاهی شب سرگردان است. شبح سرگردانی با همان هذیانها و ماخولیای آشنایی که از شخصیتهای داستایوفسکی به یاد داریم. شبحی که با دیوارها و سنگها آسودهتر ارتباط میگیرد تا با آدمها.
دخترک داستان به سادگی و صراحت از دل بستنش به مستأجر سابق خانه مادربزرگش و انتظار یک ساله برای بازگشت او سخن میگوید اما راوی با آنکه از همان آغاز به وضوح به دختر دل باخته است نمیتواند آن را بیان کند چرا که از ابتدا به دختر متعهد شده است تا حرفی از عشق به میان نیاورد، عشقی که سرانجام در پاره چهارم به زبان میآید.